یاعلی
علی آمد که نگه دار شود
سمنش برده به باغی دل او شاد کند
رخ او بیند و وصفش به تمنای وجودش
چو مه شب قفسی باز کند
گفته بودند زدل لیلی لیلا
سمنم دل به دلش خون به دلش
لیلی و لیلا سمنم یاسمنم
میزند بر در دل این سمن و یاسمنم
بر دلم زنده شده زلف او بسته شده
دار ما زلف و رخش چشم او چشم دل است
زلف او بسته شد است عشق او زنده شد است
خبر آمد که سمن کوچ به کوچ کوه به کوه به علی خورده قسم
که دگر می نخورد
علی آنجا که سمن بود نرفت
غصه نخورد و همه شب
بست قسم
که سمن نیست در عالم
بخدا اوست خدا
همه عبدیم همه بنده
سمن ماست...........
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 12:42 توسط همیشه عاشق
|