اوج دلتنگی

شب دوم دوری و اوج دلتنگی از عشچق جاودانه ام تا حالا اینقدر دلتنگی رو تجربه نرده بودم با اینکه سخت درگیر کار و بارم ولی دلتنگی مجالی برام نذاشته واقعا دلم بد جور بدجور برای سیمین تنگ شده انگار تا حالا نشده دلتنگ بشم سیمین فردا فردا صبح میبینمت عشقم بدجور دلتنگتم بدجور

سفری سخت و تنها

اکنون که عشقم سمن بار دار است او را امشب برای سفر کاری تنها گذاشتم با یگانه دخترم میدانم به آنها خیلی سخت میگذرد و من اکنون در نیمه ی شب در یزد هستم و قلبی همراه ندارم قلبم پیششان است و جسمم اینجا سیمین و یگانه دخترم دوستون دترم فداتون بشم. بابا امشب متوجه شدم دوری حتی یک شب برایت چقدر سخت است. 

عاشقتونم. 

سفری به تنهایی

سخته شایدم انرژی بخش از لحاظ کاری

این روزا سرم و مغزم خیلی شلوغه

مبور شدم تنهایی بدون عشقام برم تهرون

سخت بود خیلی

متاسفانه امشبم مبورم بخاطر خرید شرکت تنهایی برم

سخته ولی با مغز شلوغم از طرفی هم مسکن

ولی در کل سخته

عزازان زنگیم عشقام همسر و دخترم دوستتون دارم بینهایت

میدونم براتون امشب چقدر سخته ولی مبورم منو ببخشید.

دوستون دارم