فقط اومدم یادآوری کنم که.....عزیزم من دلبسته ی توام نه فقط وابسته ی تو....

خاطرات

دهم اردیبهشت هشتادو هشت:

سیمینم گلو درده

لحظات برام سخته از خدا میخام مریضی سیمینم بره تو جونم

سیمین دوازده روز شد که ندیدیم همو

دلتنگی طاقت فرسا شده

چشام، چشم به راه دوباره دیدن تو را

تنها

+ وای از ایــن تنهایــــی

من به آمار زمین مشکوکم تو چطــــــــــور؟

اگر این سطح پر از آدمهاســـــــــــــــــــــت

پس چرا این همه دلها تنهاســـــــــــــــت؟

بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست

چه کسی تنهانیست؟ همه از هم دورند

همه در جمع ولی تنهاینـــــــــــــــــــــــــــــد

من که در تردیدم تو چطور؟

نکند هیچکسی اینجا نیســـــــــــــــــــــــــت

گفته بود آن شاعر :

هر که خود تربیت خود نکند حیوان است

آدم آنست که او را پدر ومادر نیســـــــــت

من به آمار،به این جمــــــــــــــــــــــــــــع

و به این سطح که گویند پر از آدمهاست

مشکوکم

نکند هیچکسی اینجا نیســــــــــــــــــــت

چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟

من که می گویم نیست

گر که هست دلش از کثرت غم فرســـــــوده ست

یا که رنجور و غریــــــــــــــــب

خسته ومانده ودر مانده براه

پای در بند و اســـــــــــــــــــیر

سرنگون مانده به چــــــــــاه

خسته وچشــــــــــــم به راه

تا که یک آدم از آنچا برسد

همه آن جا هستــــــــــند

هیچکس آن جا نیست

وای از تنـــــــــــــــــــــــــها یی

همه آن جا هستـــــــــــــند

هیچکس با او نیســـــــــت

شاید این هم بشود:من تنهایم

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

بر لب کلبه ی محصور وجود

من در این خلوت خاموش سکوت

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

اگر از هجر تو آهی نکشم

به خدا می شکنم

هستی

عشق یعنی راه رفتن زیر باران

عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

عشق یعنی بوسه ها در طول سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

عشق یعنی چشم را به در دوختن

عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستان من دستان تو

عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباض انبساط

عشق یعنی درده من درده کتاب

عشق یعنی زندگیم وصله به توست

عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشقه من زیبای من

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

اومده یار

سیمین خانوم تشریف فرما شدن خونه ی ما

برکت و فراوونی

یار اومد دلدار اومد

طبیب من

 

 تو آخرین طبیبی که لحظه های آخر به داد من رسیدی

تو نوری از خدایی که پیغام خدا رو بگوش من رساندی

به روح من دمیدی

زیباترین بهاری پایان انتظاری

برای من تنها تو یک حریم امنی

تو بهترین دوایی برای خستگیهام

من کوله بار عشقو تا پای جان کشیدم

در زیر سایه های خوش باوری خزیدم

اما یه قلب ساده ندیدم که ندیدم

من از تکرار حرف دوست دارم خسته ام

من به اون کس که باید دل ببندم بستم

آرام دل...

عشق من در چه حالی؟...انقد دلتنگی نکن...فکر دل داغون منم باش...

مو و

دیشب موهاشو شمردم

هرشاح مو یک بوس بود

دلم پیج میخورد و گره

انگار خابم برد

صب ادامشو شمردمو بوسش کردم

نهصد که رسیدم شروع کردم بافتن و گره زدن

تاشاید گره دلم باز بشه

تازه فهمیدم این گره بازشدنی نیست

سیمین دوست دارم بوس

نهصدو یک...................